به نام خدای نیکی ها و خوبی ها
لعنت خدا بر بدی ها و تابعان بدی ؛لعنت و نفرین باد بر منافقانی که بر طریق خطا گام مینهند اما آنقدر خوب دروغ رفتار میکنند،که خود نیز بدون در نظر گرفتن ذات خط و خش دارشان،باور کرده اند که خوبند و نیکو سرشت!!! همان سان که شمر پلید ِملعون ،واقعا بر این باور بود که فردی است که دست حضرت حق از آستین او بیرون آمده و سر یک فرد مرتد و خارج شده از دین نبویرا از تن جدا کرده است!!! (نعوذ بالله) . لعنت خدا بر آن پلیدِ ملعونِ انسانیت!!! چقدر این دست انسانها که گرگند و در پوستین آدمی نیکو سرشت در اطرافمان زیادند!!! و چشمی باید تا اینان را دید!!! خدایا همه این پلیدان دیو سیرت را از ما دور کن!!! هرگز ما را با اینان،که هماره خود را موجه نشان میدهند،مواجه نکن!!! بگذار تا ما به چهره اینان هرگز،حتی نگاه نکنیم!!! چقدر زشتند وقتی به درونشان آگاه میشوی!!!
خدایاتو چقدر کریمی و خطا بخش و پوزش پذیر!!! خدایا تو که هستی؟!! هیچگاه نه تو را میتوانیم ذره ای دریابیم و نه مقلد باشیم!!! خدایا تو سرچشمه همه پاکی ها و سپیدیهایی و ... اما هرگز تاریکی را نرانده ای از درگاه کریمانه ات!!! اما نیک بنگر ما طاقت ذره ای سیاهی و پلیدی را نداریم!!! به اعماق تفکراتم غور میکنم و هیچ نمی یابم از این همه تحملی که تو داری، و کرمت را بی منتها میابم!!! خدایا ذرات وجودم به وجدی حزن انگیز در آمده اند و پای کوبان به وجودت مباهات دارند،که تو خدای آنهایی !!! ای آنکه کسی تو را نیافرید و همه را خلق کردی،در یاب !!! دریاب!!! ما را دریاب!!! در این زمین و زمانه پست!!!کسانی را دیدم که خود را بر طریق تو میبینند،اما چنگالهای تیز حیوانیشان را نمیبینند!!! چنگالهایی که در پوست و گوشت دیگران فرو بردهاند ومیدرند!!! با چشمان خود دیدم که کسی بر درگاه تو اظهار خضوع و خشوع میکند،اشک میریزد ،میگرید و میگریاند،اما هرگز نمیبیند که با پستی مثال زدنی برای وحشی ترین حیوان پست که هیچ نمیداند،بدترو وحشیانه تر میدرد،با زبانش،با کردارش،با چشمانش و با دستانش و....... به چشم سر دیدم حیواناتِ آدم نمایی که چقدر زیبایند و نیکو صورت، اما چقدر پلید و پلشت و زشتند!!! با سیرتی دیو سرشت!!! به چشمان خود حقیرانی را دیدم که سر تا پا عیب وایرادند و کجی،سراسر خود را به سکوت عادت داده اند و، زیر سکوت مرموزشان فقط افکار پست پرورش میدهند وهیهات که محتاج ترحمند و خود را در مقام رحم و ترحم میبینند!!! خدایا حقیرانی را دیده ام که در لوای سکوت سودای بزرگی در سر میپرورند و در درون سودای فضل و کباده ادب میکشند و ای دریغ در عرصه آزمایش،آنگاه از هر حقیری بر نفس کج فهم خود،بی تسلط تر!!!و نه امیر که اسیر نفس سوداگرشانند!!! راحت دل میشکنند و حرمتها را زیر پا له میکنند و وا اَسفا که از دیگران نیز طلب احترام دارند!!! توجیه میکنند و دلیل و برهان میآورند که به ایشان بی حرمتی شده است!!! حالم از گفتن این مسائل نیز دگرگون میشود.................
خدایا از هر دستی و دسته ای دیده ام!!! چرا که زیاد دیده ام و دریغ ودرد که ای کاش کور بودم و نمیدیدم!!! خدایا حاضرم چشم سر را بدهم تا نبینم این نامردان و نامردمان را!!! ای ربِ به رگ گردن نزدیک تر!!! مرا برهان از این داستان زندگی!!! دیگر احساس بدی به دنیایت دارم !!! تا کی و کجا میخواهی امتحان کنی؟!!! ای خدای بزرگم نومید و نا امید نیستم!!! لیک دیگر دنیایت را بر طریق خطا میبینم !!! تاب از کف داده ام،آن هنگام که پوچ صفتان را در رکابت دیدم،آن هنگام که خیالات و اوهامشان بر من اشکار شد!!! آن دمی که آنها را در کلامشان صادق ندیدم، انها را فقط بر طریق تو میبینم و البته با تو نمیبینم!!! فقط تظاهر،گاهی با آگاهی و گاهی با نادانی!!! لعنت تو بر آگاهان ،که منافقند و ............ آنها در کنار تواند ،اما فقط در سجاده هاشان !!! سر بر مشتی خاک دارند و در درگاه تو اظهار خشوع میکنند،اما چند قدم آنطرف تر،نه همانجا!!! چند لحظه بعد،نه همان دم!!! که بر درگاهت سراز به اصطلاح ترس به زیر انداخته اند، ابروانِ در هم رفته اشان را میبینم که برای بنده ای از بندگانت، آن ابروانی که تو آفریده ای در هم رفته !!! هنوز آب وضویی که برای تو گرفته اند ،خشک نشده!!!که با راه رفتنشان لرزه بر اندام بنده ای از بندگانت میاندازند!!! دستهایی که تو آفریده ای را برای له کردن دیگران ............. خدایا !!! خدایا!!! ای خدای من!!! آتشی بر وجودم شعله ور شده است و، وای بر من که در ساحت مقدست اینگونه سرودی نالان و دردآور،سر میدهم!!!
خدای حسین!!! فریاد و فغان از سرشت بد سیرتانِ صورت نما!!!
نویسنده : پورارمزد